اوني که ميخواستم دلمو شکست
به پاي يک عشق جديد نشست
چشم روي آرزوم هميشه بست
پشت مه پنجره مون رها شد
اوني که ميخواستم مثل اشک چکيد
تو طول راه باز يه کسي رو ديد
به آرزوش انگار ديگه رسيد
بخاطر هيچي ازم جدا شد
اوني که ميخواستم دل ازم بريد
بين گلها، يک گل تازه چيد
به اوني که دلش ميخواست رسيد
با غم و غصه منو آشنا کرد
اوني که ميخواستم منو برد بهشت
اسم منو رو سر درش نوشت
بهونه کرد بازي سرنوشت رو
تو شهر روياها منو رها کرد
اوني که ميخواستم منو برد از ياد
رفت پيش اون کسي که دلش ميخواد
زد زير عشقش که يادش نياد
مثل همه آدمها بي وفا شد...
نظرات شما عزیزان:
|